اول قصه‌ی پرواز بریدن دارد...

ساخت وبلاگ

منطقی‌اش این بود که قوی باشم، همانطور که تا لحظه‌ی آخر قوی بودم. اما درست در همان لحظه‌ی آخر، همان لحظه‌ای که مامان مرا محکم به خودش فشرد و گفت مواظب خودت باش، درست توی همان لحظه چشمانم پر از آب شد. بعد آب هایش دانه‌دانه ریخت پایین و تمام بای‌بای‌ کردن‌های مرا اشکی کرد...

موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 159 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 14:29