موقت خواهد بود...

متن مرتبط با «حریربانو» در سایت موقت خواهد بود... نوشته شده است

دیدار وبلاگی با حضور حریربانو :دی

  • همینطور که تند تند قدم برمی‌داشتیم به شخص پشت تلفن گفتم یه نشونه بده بتونم پیدات کنم. با خنده ‌گفت تو دستت رو بیار بالا. خندیدم و زودتر از دستم سرم اومد بالا و چشم‌هام تو جمعیت دنبالش گشت. یهو هم‌اتاقی بلند گفت اوناهاش حریر فکر کنم اونه. نگاهم که روش ثابت شد دیدم داره می‌خنده. نزدیکش شدم. بغل کردیم همو. داشتم تو دلم می‌گفتم حریر ببین، ببین این خورشیده‌ها! همونی که دوست داشتی خنده‌هاش رو بغل کنی. الان خودش رو بغل کردی. ذوق کرده بودم. اینقدر که فکر می‌کردم الان دور سرم قلب‌های قرمز و صورتی می‌چرخه! :دی بعد از سلام و احوالپرسی و خوبی و خوبم و این‌ها راه افتادیم سمت یه کتابفروشی. کمی توش گشتیم. جلوی یکی از قفسه‌ها ایستاده بودیم که خورشید به یکی پشت تلفن گفت: رسیدی؟ و دیدم که به در فروشگاه خیره ,حریربانو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها