حال ایام...

ساخت وبلاگ

زلزله بود؛ آری! بخواهم تشبیهش کنم به زلزله‌ای شدید می‌مانست؛ زلزله‌ای با پس‌لرزه‌های فراوان و ویرانه‌ها و تلی از خاکستر و خاک و خشت شکسته. بعد از چهل و چهار روز، هنوز حالم خوب نیست، هنوز نیرو و توانم برنگشته، اما پس‌لرزه‌ها کمتر شده‌اند و دیوارها دارند مرمت می‌شوند. می‌دانم که هیچ‌چیز مثل روز اولش نخواهد شد، می‌دانم ارگ فروریخته هیچ‌گاه مثل گذشته سرپا نخواهد شد، اما با این‌حال فوج کبوترها بازمی‌گردند، زندگی حتی میان خشت‌های ترک‌خورده و شکسته ادامه دارد، و این حقیقتی است که باید پذیرفت. 


پی‌نوشت اول: خدا همهٔ رفتگان را بیامرزد و همهٔ زندگان را برای هم حفظ کند.

پی‌نوشت دوم: تمام این مدت درگیر امتحانات بودم و چقدر سخت است یک چشمت به اشک نشسته باشد و چشم دیگرت به درس و کتاب باشد. مگر آسان است تمرکز و صبوری؟ آه! شکر که تمام شد. باید یک‌هفته استراحت کنم و کم‌کم برگردم به روال عادی زندگی و کار و ویراستاری و کتاب و فیلم و... . 

پی‌نوشت سوم: چقدر زندگی ناامیدکننده شده، نه؟ هر روز که می‌گذرد قید آرزوهایمان را می‌زنیم و فکر می‌کنیم چطور به‌عنوان یک جوان باید برای خودمان زندگی بسازیم. چه دورهٔ ناگواریست. از یک سو ناامیدی، و از سوی دیگر بیماری و خبر فوت آدم‌ها بر اثر کرونای لعنتی و کوچه‌هایی که بوی غم و مرگ می‌دهند. ستم‌گاهی است این دنیا و این جغرافیا... 

پی‌نوشت چهارم: ممنونم از عزیزانی که حالم را پرسیدند. امروز اولین‌روزی بود که احساس ضعف و بی‌حالی نکردم و توانستم به اوضاع زندگی برسم و بیایم اینجا برایتان از خودم بگویم. ممنونم از لطفتان. امیدوارم حالتان خوب باشد و دلتان از غم‌ها دور...

موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1399 ساعت: 15:31