زندگی کردن را از بهار بیاموزیم؛ که باوجود همهٔ تلخیها و تاریکیها، باوجود همهٔ دردها و ناخوشاحوالیها، هر صبح گل لبخند روی لبهایش میشکفد. رهای رهاست در عین محدود به فصل بودنش. هروقت بخواهد میزند زیر گریه، هروقت بخواهد بلندبلند میخندد. لاکهای رنگارنگ به ناخنهایش میزند و با لباسهای گلگلی در خیابان راه میرود. یکعالمه حرف پشت سرش هست اما مگر برایش مهم است؟ نه! یکی میگوید بهار ثبات ندارد، یکی میگوید فروردین موهایش خیلی بلند است و تمامنشدنی، یکی میگوید اسیرمان کرده اخم و لبخندهای ثانیه به ثانیهاش، یکی میگوید دخترهٔ بیحیا چه رژ قرمزی هم میزند به لبهایش و... ، اما او همهٔ این حرفها را پشت گوش میاندازد. هرجا دلش بخواهد میرود، هرجا نخواهد نمیرود، هرطور بخواهد از سهماه زندگیاش لذت میبرد. باوجود همهٔ تلخیها و تاریکیها و گریههای گاه و بیگاه، او همیشه بهار میماند؛ فروردین موهایش همیشه باطراوت است، اردیبهشت لبخندش همیشه عطر بهارنارنج میدهد و خرداد چشمهایش گرم و صمیمی است. زندگی کردن را از بهار بیاموزیم... .
پینوشت: عیدتون مبارک. :)
عنوان: کوبایاشی ایسا
برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 159