۱. دید و بازدیدهای عید هرسال کمتر میشود. نمیدانم از اینکه میهمانهای زیادی نمیآیند و از پذیراییشان معاف میشوم خوشحال باشم یا از اینکه دیگر مثل قدیم عیدها پرشور نیست، دلم بگیرد.
۲. بالاخره مقاومت چندین ماههٔ من در برابر سرماخوردگی درهم شکست و دیروز رسماً مقابل ویروسها زانو زدم و پذیرفتم این شکست غمانگیز را! آه! من سرماخوردهام. در گوشهٔ اتاق میان یک خروار قرص و دوا و دستمال کاغذی غرق شدهام و زیر چشمهایم دو چاه زنخدان درست شده... هان؟ چیزه... در واقع خواستم بگویم که بله حالم خیلی خوب نیست و حسابی از ریخت و قیافه افتادهام.
۳. گلستان و مازندران را آب برد و دنیا و مسئولین را خواب! یک مشت بیکفایت بیلیاقت بیسواد آمدهاند و اسم خود را گذاشتهاند مسئول! همهٔ مجوزهای وحشتناکی که در رابطه با جنگلها و رودها صادر کردند و سهلانگاریهایشان منجر به فاجعهای شد که دم عیدی خانه و زندگی مردم را بر باد که نه، بر آب داد! و جالب اینجاست که نه رسانهٔ ملی آنطور که باید این فاجعه را پوشش خبری داد و نه مسئولین به شمالیها سر زدند. بعد از پنج-شش روز که تصاویر و خبرها در تلگ.رام و اینستاگرام بالا گرفت تازه بزرگواران به خود زحمت دادند و آمدند و در خبرها از سیل شمال کشور گفتند و اینکه مردم نیاز به کمک دارند. این یعنی تا ۵-۶ روز مردم سیلزده با کمک هلال احمر و کمکهای مردمی سر میکردند. واقعا جای تاسف دارد؛ از سر تا بن این قصه جای تاسف دارد. ننگ به این همه بیتدبیری و بیفکری!
۴. فقط میخواهم یک جمله بگویم: «برکت از عیدیها رفته.» :|
۵. تا اینجای کار دوبارهخوانی کتاب فرنی و زویی را تمام کردم، انیمیشن مرد عنکبوتی را دیدهام و فیلم سینمایی the favourite. شما چه کردهاید تا بهحال؟
برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 150