قبلترها که هنوز وارد بیان نشدهبودم، خوانندۀ خاموش بانو ف تک نقطه، آووکادو، مترسک، هولدن، آبو و پلاک هفت بودم. بدون اغراق تنها دلخوشی اون روزهای من خوندن پستهای این دوستان گل بود. میخوندمشون و با تکتک پستهاشون زندگی میکردم. با شادیهاشون شاد میشدم و با غصههاشون، غمگین. ولی همۀ اینها در سکوت بود. روزهای زیادی گذشت تا اینکه بالاخره یک روز تصمیم گرفتم از این خاموش بودن در بیام و وارد دنیای بیانیها بشم. وارد دنیای بلاگرهایی که ندونسته بخشی از زندگی من شده بودن. این تصمیم، آغاز دوستی با رفقایی بود که هیچ وقت فکر نمیکردم منِ کوچولو رو به عنوان دوست خودشون قبول کنن. اما هیچ چیز اونطور که من فکر می کردم نشد. اولین کامنت وبلاگ من از آووکادو بود و مترسک خیلی زود جزو رفقایی شد که کامنتهاش دلم رو گرم میکرد. هولدن همونطور که فکر میکردم هیچوقت عجیب و ترسناک نبود و کامنتهای گاه به گاهش به جانم میچسبید. بانو ف جزو دوستداشتنیترین رفقام شد و این دوستیها، شیرینی اومدن به بیان رو برام چندین برابر میکرد و باعث می شد بیشتر از قبل اینجا رو دوست داشتهباشم، باعث میشد از اینکه بخاطر این آدمها بلاگاسکای رو ترک کردم و به بیان اومدم، پشیمون نشم. پس؛ آووکادو، مترسک، هولدن، بانو ف، آبو و پلاک هفت، ازتون خیلیخیلی ممنونم که بودین و باعث شدین من وارد این دنیای دوستداشتنی بشم.
و حالا یک سال و اندی از ورود من به بیان میگذره و امروز «حریری به رنگ آبان» یکساله شده. وقتی به یکساله شدن وبلاگم فکر میکنم خاطرات زیادی به ذهنم میرسه. خاطرات تمام روزهای تلخ و شیرینی که گذشت. خاطرات دوستیهایی که شکل گرفت و باعث شد لبخندهام عمیقتر بشه. خاطرات درددلکردنهای نیمهشبی و شوخیهای رنگیرنگی. دارم به همۀ رفقای وبلاگی فکر میکنم؛ رفقایی که بودن و هنوز هستن، رفقایی که بودن و دیگه نیستن، رفقای خاموشی که روشن شدن، رفقای روشنی که خاموش شدن، رفقایی که رفاقتشون یه پله فراتر از وبلاگ رفت؛ مثل لیلا و الهام و خورشید و هولدن، رفقای خاموشی که گهگاهی کامنت میدن و امید نوشتن رو برام چند برابر میکنن؛ مثل الیوت و اسکافیلد و الناز و منِ مبهم؛ رفقایی که معرفتشون رو تو لحظههای سخت بهم ثابت کردن و بدون هیچ ادعایی در کنارم بودن؛ مثل آنهشرلی و مرادی و آقاگل و لافکادیو، رفقایی که بودنشون و کامنتهاشون بهم قوّت قلب میده؛ یعنی همۀ شماها: آبجی فاطمه، بیست و دو، سارا، میرزا، هلما، شهره، آقای شاعر، یکتا، خانوم انار، نگین، توکا، رامین، نرگس، حنانه، ف.ن، محسن، گلپسر، علی (ترین)، سلوچ، عاشق بارون، هانیه، گندم، روشنا، سوسن، جولیک، شباهنگ، بانوچه، فا اِلا، دلنیا، نیلی، آراگل، فابرکاستل، حاجمهدی، گل نگار، نت فالش، بقبقو، آقاحامد، امین، یه آشنا، جیمی، نیکی بیات، پریساتیس، لیدی، نگار، حوا، آقای دال، دچار، صایاد، بدمست، مامانپریسا، مینا(دندونپزشک گلم)، بهار پاتریکیان، رفیعه، بهار تنها، فرید، کازیمو، ف. شین، هما، حورا، فروزن، شاتوت، سینا، سها. ج، خوش فکر، صخره، یسنا، شادورد، آقای صفایینژاد، سحر، شهرآشوب، یوزف کا، آسمان***، ماهی کوچولو، کلاوس بودلر، گلبول، خانم لبخند، غمی، آندرومدا، فرشته، زمرد، مریم شیخی، زد عچ آر، صبا، اسمارتیز، مائده، خانوم حدیث، زمر53، آقا عرشیا، فاطمه، مهربانو، میرزا مهدی، ف. میم، دلارام، مهدیس، واران، رستاک، حوا بانو، مهدی صالحپور، فردریش نیچه، یاسمن، آبینه، علیرضا، احسان، غزاله زند، فا فا، دیوانه، رهگذر، بهارنارنج، ضد، ماهی قرمز، مریـ ـم، آرامم، آرورا، مسعود، زهرا، علی آقا، فروردین دخت، سارا سمائی، خانم آلفا، نهنگ پنهان، مهردخت، کرمان من، یک دختر شیعه، الف. ساقی، میس بل، رضا فتوکیان، آدمبرفی، سِکرت، زیگما، لوسیمی، آقایسین، حسین، ماجده، محدثه، کنت دراکولا، لبخنـ ـند، هویجوری، آقا ابوالفضل و تمام کسانی که تا حالا همراه من بودن و اگر اسمشون از قلم افتاد منو ببخشن. همچنین تشکر ویژه از اون 31 نفر دنبال کنندۀ خاموش! ( 31 نفر آخه؟ چرا؟ :| )
اینو بدونین بودن کنار شما جزو بهترین لحظات زندگی من بوده و هست و خواهد بود. و من مطمئنن جزو خوشبختترین آدمهای روی زمینم که شماها رو کنار خودم دارم. خیلیخیلی ممنونم که تو این یکسال با من بودین و با بودنتون بهم دلگرمی دادین. امیدوارم این دوستیها موندگار باشه :)
❖ دلم میخواد مخاطبهای خاموشم تو این پست بهم یه چیزی بگن؛ حرفی، سخنی، نقدی. میگین؟ :)
❖ یه جمله برام مینویسین؟ میخوام این جملههاتون رو تو یه دفتر بنویسم و یادگاری نگه دارم. :)
❖ ممنون بابت همهچی. خوشحالم که یک سال با شما بودم عزیزای دل حریر ^_^
موقت خواهد بود......برچسب : گذشت, نویسنده : abaan1 بازدید : 180